خبرگزاری حوزه/ عبادت پر رمز و راز حج که از جمله آموزههای مهم دین و دربردارندۀ معارف بلندی در حوزههای فردی و اجتماعی است، در سخنان ارزشمند معصومین علیهمالسلام بهعنوان یادمان ولایتمداری و همراهی با پیشوایان الهی و نیز یادآور شکوه سیاسی اسلام در برابر دیدگان جهانیان معرفی شده است. امام باقر علیهالسّلام در سخنی زیبا، اعلام ولایتپذیری و ابراز عشق و علاقه به ساحت نورانی اهلبیت علیهمالسّلام را یگانهحکمت وجوب حج دانسته و در حالیکه در مسجدالحرام نشسته و به طوافکنندگان بیتالله نگاه میکردند، به جناب ابوحمزه ثمالی فرمودند:
«مردم وظیفه دارند که این سنگها را طواف کنند، سپس نزد ما بیایند و دوستی و ولایتپذیریشان را به ما نشان دهند».[۱]
همچنین پیشوای حقیقت و صداقت، امام صادق علیهالسّلام در پاسخ به پرسش هشام بن حَکَم دربارۀ فلسفۀ وجوب حج فرمودند:
«خدا آفریدگان را آفرید ... و آنچه مربوط به دستورات دینی و مصالح دنیایی آنان بود، مقرر کرد. و حج را وسیلهای ساخت تا مردمان، از شرق و غرب جهان گرد هم آیند و با یکدیگر آشنا شوند. و اگر چنان بود که هر قومی دربارۀ کشور خویش و امور مربوط به آن در میان خود سخن میگفتند (و اخبار آن را در حج مطرح نمیکردند و به گوش مسلمانان دیگر نمیرسانیدند)، از میان میرفتند و شهرهای آنان ویران میگشت و اخبار آنان به کسی نمیرسید، و شما از آنها آگاه نمیشدید؛ این است علت حج».[۲]
با توجه به آثار گستردۀ فریضۀ حج و برکات فردی و نتایج اجتماعی آن، برای بازماندگان از این سفر معنوی و آرزومندان به زیارت بیتالله الحرام نیز راهکاری بیان شده تا علاوه بر پاداش عمل حج و عمره، از معارف بلند آن برخوردار شوند. این راهکار، همان نمازی است که در دهۀ اول ماه ذیحجه پس از نماز مغرب خوانده میشود و بر اساس فرمایش امام باقر به فرزندش، امام صادق علیهما السّلام پاداش حجگزاران را در پی خواهد داشت.[۳]
اما چنانکه گفته شد، چنین پاداشی، نه همۀ رهآورد حج، این عبادت بهظاهر اندک اما پر معناست، بلکه آیۀ یکصد و چهلودوم از سورۀ اعراف که پس از حمد و سوره در هر رکعت از این نماز با فضیلت خوانده میشود، پیام مهمی را برای نمازگزاران و آرزومندان زیارت خانۀ خدا در بردارد؛
«وَ واعَدْنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسی لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِین[۴]؛ و با موسی، سی شب (در کوه طور، برای نزول تورات وآیات الهی) وعده گذاشتیم و آن را با (افزودن) ده شب کامل کردیم، پس میعاد پروردگارش در چهل شب کامل شد و موسی (پیش از رفتن به این وعدهگاه) به برادرش، هارون گفت: در میان امّتم جانشین من باش (و کار مردم را) اصلاح کن و از روش مفسدان پیروی مکن!».
خداوند بزرگ، در این آیه پس از بیان وعدۀ ملاقات سی روزۀ خود با موسی بنعمران علیهالسّلام و تصمیم حکیمانهاش به کامل کردن این دیدار عارفانه به چهل روز، دربارۀ گفتوگوی آن پیغمبر اولوالعزم با دیگر پیامآورش، جناب هارون علیهالسّلام اینگونه سخن گفته است:
«و موسی به برادرش، هارون گفت: در قوم من جانشینم باش و هرگز از فسادانگیزان پیروی نکن».
در این فراز آیه، خداوند با اشاره به انتخاب هارون از سوی موسی علیهما السّلام بهعنوان زمامدار و جانشین بزرگرهبر الهی برای ادارۀ جامعه و پیشبرد امور در مسیر توسعه و شکوفایی، همگان را به مسئلۀ خطیر وصایت و جانشینی رهبران الهی در غیاب آنها متوجه ساخته تا غبار غفلت و ناآگاهی نسبت به این مهم، بر جوامع مبتلا به غیبت اولیای حق ننشیند و مؤمنان حقجو در پرتو تکرار این آیه و یافتن پیام آموزندهاش، خود را در سایهسار جانشینان آن آینههای خدانما علیهمالسّلام قرار دهند و مبادا در فقدان آنان، فریب حیلهگریهای دشمنان را خورده و از مسیر ولایتمداری دور شوند، چنانکه قوم بنیاسرائیل در غیاب رهبرشان، با سرپیچی از هدایتگریهای هارون علیهالسّلام به دام شیطانصفتی دچار شدند و با دستکشیدن از خداپرستی، به پرستش گوساله روی آوردند.
بر اساس همین اصل مهم، پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله پس از عزم بر رهبری سپاه اسلام در جنگ تبوک، امیر مؤمنان علیهالسّلام را به جانشینی خود در مدینه منصوب کردند. همچنین از دوران غیبتگزینی امامان معصوم علیهمالسلام و محدود شدن ارتباط آنان با مردم در سایۀ سختگیری حکومت بنیعباس یعنی از دوران امامت امام کاظم علیهالسّلام، سامانۀ نیابت و معرفی جانشینان امامان علیهمالسّلام مطرح شد تا در دوران غیبت صغری امام عصر ارواحنا فداه با انتخاب نائبان خاص و در دوران غیبت کبری نیز با سپردن ولایت امر به فقیهان جامعالشرائط، این اصل بیبدیل و راهگشا محقق شد تا در نتیجه، جامعۀ دینی گرفتار تشتت و از همگسیختگی نشود.
بیشک بر اهل نظر پوشیده نیست که تطبیق این آیۀ شریفه بر ماجرای وصایت امیرالمؤمنین علیهالسّلام در احادیث[۵]، صرفاً برای بیان یکی از روشنترین مصادیق آیه است و اختصاصی به آن ندارد، هرچند بسیاری از مفسران در تفسیر این آیه و نیز آیات دیگری که در آنها به موضوع حکومت دینی اشاره شده، به بررسی مصداق ذکر شده در احادیثِ پیرامون آیه، بسنده کردهاند.
همچنین روشن است که منظور موسی علیهالسّلام از این سخن، اعطای مقام خلافت بهمعنای نبوت و پیامبری، به برادرش نبود، زیرا جناب هارون علیهالسّلام پیش از آن به جایگاه نبوت رسیده بود که خداوند در پاسخ به خواستۀ حضرت موسی دربارۀ انتخاب هارون علیهما السّلام به وزارت و شراکت با حضرتش، چنین گفته است:
«قالَ قَدْ أُوتیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی[۶]؛ (خداوند) فرمود: ای موسی! به یقین آنچه را درخواست کردی به تو داده شد».
بلکه مراد آن حضرت، خلافت به معنای حکومت و سرپرستی مردم بنیاسرائیل بوده است. همچنانکه امر به اصلاح (اَصلِح) نیز اشاره به اصلاح فردی و اجتماعی امت و تنظیم امر حاکمیت دارد، زیرا جامعه هرگز نمیتواند بدون حضور رهبر یا منتخبی از سوی او اداره شود و البته نشانگر آن است که اصلاحات، در چهارچوب اصولگرایی و باورمندی نسبت به تعالیم جامع دین بهویژه دربارۀ ابعاد اجتماعی و سیاسی، لازمۀ حکمرانی دینی است
فراز پایانی آیه نیز بیانگر نکتۀ زیبایی است، زیرا حضرت موسی علیهالسّلام وصی خود را از پیروی فسادانگیزان جامعه برحذر میدارد؛ همانهایی که به فرمودۀ قرآن کریم، نقاب اصلاحگری بر چهره دارند و با وجود سخنان اصلاحگونه، افسادگرانه عمل میکنند:
«وَ إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُون * أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُون[۷]؛ هرگاه به آنان (منافقان) گفته شود در زمین فساد نکنید، میگویند: همانا ما اصلاحگریم. آگاه باشید! همانا آنان خود اهل فسادند، ولی نمیفهمند».
[۱]. عللالشرائع، ج۲، ص ۴۰۶ ؛ «عَنْ أَبِی حَمْزَةَ الثُّمَالِیِّ قَالَ دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَی الْبَابِ الَّذِی إِلَی الْمَسْجِدِ وَ هُوَ یَنْظُرُ إِلَی النَّاسِ یَطُوفُونَ فَقَالَ یَا أَبَا حَمْزَةَ بِمَا أُمِرُوا هَؤُلَاءِ قَالَ فَلَمْ أَدْرِ مَا أَرُدُّ عَلَیْهِ قَالَ إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ یَطُوفُوا بِهَذِهِ الْأَحْجَارِ ثُمَّ یَأْتُونَا فَیُعْلِمُونَا وَلَایَتَهُم...».
[۲]. همان، ص۴۰۵ ؛ «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی خَلَقَ الْخَلْقَ ... وَ أَمَرَهُمْ وَ نَهَاهُمْ مَا یَکُونُ مِنْ أَمْرِ الطَّاعَةِ فِی الدِّینِ وَ مَصْلَحَتِهِمْ مِنْ أَمْرِ دُنْیَاهُمْ فَجَعَلَ فِیهِ الِاجْتِمَاعَ مِنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ لِیَتَعَارَفُو... وَ لَوْ کَانَ کُلُّ قَوْمٍ إِنَّمَا یَتَّکِلُونَ عَلَی بِلَادِهِمْ وَ مَا فِیهَا هَلَکُوا وَ خَرِبَتِ الْبِلَادُ ... وَ عَمِیَتِ الْأَخْبَارُ وَ لَمْ یَقِفُوا عَلَی ذَلِکَ فَذَلِکَ عِلَّةُ الْحَج».
[۳]. إقبالالأعمال، ج۱، ص۳۱۷ ؛ «یَا بُنَیَّ لَا تَتْرُکَنَّ أَنْ تُصَلِّیَ کُلَّ لَیْلَةٍ بَیْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ مِنْ لَیَالِی عَشْرِ ذِی الْحِجَّةِ رَکْعَتَیْنِ -اِلی اَن قالَ- فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِکَ شَارَکْتَ الْحَاجَّ فِی ثَوَابِهِمْ وَ إِنْ لَمْ تَحُج».
[۴]. اعراف: ۱۴۲.
[۵]. ر.ک: عیون أخبار الرضا علیهالسّلام، ج۲، ص۱۹۴.
[۶]. طه: ۳۶.
[۷]. بقره: ۱۱-۱۲.
محمدعلی معلی و مصطفی ترابی